روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

خدا گفت زمین سردش است.
چه کسی می تواند زمین را گرم کند ؟
لیلی گفت: من!

خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
سینه اش آتش گرفت.

خدا لبخند زد.لیلی هم.
خدا گفت:شعله را خرج کن.
زمینم را به آتش بکش.
لیلی خود را به آتش کشید.

خدا سوختنش را تماشا می کرد.
لیلی گُر می گرفت. خدا حظ می کرد.
لیلی می ترسید.
می ترسید که آتش اش تمام شود.
لیلی چیزی از خدا خواست.
خدا اجابت کرد.
مجنون هیزم آتش لیلی شد.
آتش زبانه کشید.

آتش ماند. زمین خدا گرم شد.
خدا گفت: اگر لیلی نبود زمین همیشه سردش بود 

 

 

 

* از کتاب “لیلی،نام تمام دختران سرزمین من است” / عرفان نظر آهاری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد