روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

۱۳۲

یکی توی این دنیا نیست به من بگه چیکار کنم؟ 

دارم دیونه میشم 

اینقدر کلافه ام که ... 

می دونم باید تمومش کنم ولی نه جراتشو دارم نه می تونم با دلم کنار بیام! 

 

خدایا تو می شنوی؟ 

می شنوی؟ 

پس چرا ساکتی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۱۳۱

هیچی آرومم نمی کنه! هیچی! 

خدا گفت زمین سردش است.
چه کسی می تواند زمین را گرم کند ؟
لیلی گفت: من!

خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
سینه اش آتش گرفت.

خدا لبخند زد.لیلی هم.
خدا گفت:شعله را خرج کن.
زمینم را به آتش بکش.
لیلی خود را به آتش کشید.

خدا سوختنش را تماشا می کرد.
لیلی گُر می گرفت. خدا حظ می کرد.
لیلی می ترسید.
می ترسید که آتش اش تمام شود.
لیلی چیزی از خدا خواست.
خدا اجابت کرد.
مجنون هیزم آتش لیلی شد.
آتش زبانه کشید.

آتش ماند. زمین خدا گرم شد.
خدا گفت: اگر لیلی نبود زمین همیشه سردش بود 

 

 

 

* از کتاب “لیلی،نام تمام دختران سرزمین من است” / عرفان نظر آهاری

۱۲۹

 
دوست دارم من درخت باشم و تو هم  کوآلا
 
 
تا همیشه به من بچسبی 
 
 

۱۲۸

تو چرا جواب نمیدی ؟!؟!!!! 

 

نکنه میدونی قراره چی بشنوی؟!  

گفتنش سخت تر از شنیدنشه مطمئن باش!