روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

چیه لعنتی؟!! 

دلت تنگ شده؟ !!!

دست از سرم بردار... 

بذار بتونم فراموش کنم 

می تونستی زنگ نزنی !مگه نه؟

ولی زدی... 

 

 

 

بذار برم و رفتنتو فراموش کنم...

نظرات 3 + ارسال نظر
دکتر خودم یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:22 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

بهار داری چیکار میکنی با خودت؟؟
مگه قرار نشد یه کم خودخواه باشی؟
مگه قرار نشد اینقدر راحت اعصابت خرد نشه؟
راحت باش!
لااقل به خودت اجازه بده راحت زندگی کنی.

دارم سعی می کنم
ولی بی نتیجه است...
چیکار کنم خوب
حالا که من میخام بهش فکر نکنم ...
یا یادش هست یا خودش

من یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:20 ب.ظ http://koralin.blogsky.com

شاید نمی خواد فراموش بشه . . . .

خودش یا یادش؟!

دکتر خودم چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ب.ظ http://porpot.blogsky.com

کاری هست که من بتونم برات انجام بدم؟
خُ برو استخر، کوه، دشت دمن دریا!
یه کاری کن لااقل زندگیت رنگ بگیره.

مرسی از لطفتت
خیلی دوست دارم اینایی که میگیو انجام بدم و امیدوارم یه سفر بتونه حالمو بهتر کنه
ولی شنیدی میگن هر جا بری دلتو هم با خودت میبری.
وقتی ناراحتی توی شلوغترین و شادترین جمع هم باشی دلت همونه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد