سپیده جان باورت میشه یا نه الان برای بار دومه میتایپم برات دفعه اول همش پرید نمیدونم چرا فعلا این شعرمو داشته باش دوباره نظرمو برات میتایپم.
از خاک بی نوایی دل زیستن بیاموخت
وز روح آستانی می ریختن بیاموخت
از شادی و شعف هم دستی به آب دارد
از باد سرکش مست گل ریختن بیاموخت
پرداخت نعمتی را نامش به مهر آمیخت
از سایه درختی دل سوختن بیاموخت
از شب سکوت ورنجش،گرگینه وار نالید
وز ناله عمیقی،حسرت کشیدن آموخت
از اشک بسته بر لب،خشکیدگی به تر کرد
وز درد سرد دوری آزردگی بیاموخت
از ماه سرد آبی افسانه ها بنا کرد
از بس خودش شکستند تک زیستن بیاموخت
از عشقو هم دلی هم یک آه سرد آموخت
وز شاخه های درهم تر سوختن بیاموخت
دل واژه عجیبیست در سوختن ،شکستن
وز طاقت دلم خاک،شرمندگی بیاموخت
سپیده جان!!!!!!!!!!!!! فکر کنم اسممو اشتباه نوشته باشیا!!!! برای شعر قشنگت هم ممنون
aseman
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 ساعت 04:32 ب.ظ
منم غمی گریخته از دیار وحشی عشق
سلام اینبار شاید بتونم ارسالش کنم امیدوارم
من احساستو درک میکنم نه بخوام کلاس بزارما نه ولی مثل تو همکار اصفهانی از اون نچسباش داشتم ،مثل تو از جنس مخالفم به ستوه اومدم،شکستم ،خورد شدم ،حرف سنگین شنیدم،از آدمای این دنیا وخودش خسته شدم از واقعیت خسته شدم وهرذ لحظه آرزوی رویایی زیستن رو زمزمه میکنم ولی کو یه معجزه همه همو غممون شده پول پول آی خدا سپیده تو گاهی تو خیابون با مشامت بوشو احساس میکنی و با یه چشم بهم زدن میری با خیالش زندگی میکنی ولی من بدبخت هنوز پیداش نکردم و عاشقشم ................... ببخشید خیلی شورشو در اوردم من شرمنده ام خوش باشی
مرسی از نظراتت. خوب همه غصه ها که یه بار نمیاد.کم کم میاد و کم کم میره... منظورتو نفهمیدم از اینکه هنوز پیداش نکردی؟!!!
آره حیف احساس که واسه هر کسی خرج بشه... راستی کاش می شددر این شیشه رو بازکنی و پروانه رو رها کنی! می میرم وقتی اینا رو اینجوری می بینم )): بیا پیشم خوشحال می شم
خوب قشنگ بود اگه می تونست پرواز کنه... اگه... ولی نمی تونه...
منم غمی گریخته از دیار وحشی عشق
سپیده جان باورت میشه یا نه الان برای بار دومه میتایپم برات دفعه اول همش پرید نمیدونم چرا فعلا این شعرمو داشته باش دوباره نظرمو برات میتایپم.
از خاک بی نوایی دل زیستن بیاموخت
وز روح آستانی می ریختن بیاموخت
از شادی و شعف هم دستی به آب دارد
از باد سرکش مست گل ریختن بیاموخت
پرداخت نعمتی را نامش به مهر آمیخت
از سایه درختی دل سوختن بیاموخت
از شب سکوت ورنجش،گرگینه وار نالید
وز ناله عمیقی،حسرت کشیدن آموخت
از اشک بسته بر لب،خشکیدگی به تر کرد
وز درد سرد دوری آزردگی بیاموخت
از ماه سرد آبی افسانه ها بنا کرد
از بس خودش شکستند تک زیستن بیاموخت
از عشقو هم دلی هم یک آه سرد آموخت
وز شاخه های درهم تر سوختن بیاموخت
دل واژه عجیبیست در سوختن ،شکستن
وز طاقت دلم خاک،شرمندگی بیاموخت
سپیده جان!!!!!!!!!!!!! فکر کنم اسممو اشتباه نوشته باشیا!!!!
برای شعر قشنگت هم ممنون
منم غمی گریخته از دیار وحشی عشق
سلام اینبار شاید بتونم ارسالش کنم امیدوارم
من احساستو درک میکنم نه بخوام کلاس بزارما نه ولی مثل تو همکار اصفهانی از اون نچسباش داشتم ،مثل تو از جنس مخالفم به ستوه اومدم،شکستم ،خورد شدم ،حرف سنگین شنیدم،از آدمای این دنیا وخودش خسته شدم از واقعیت خسته شدم وهرذ لحظه آرزوی رویایی زیستن رو زمزمه میکنم ولی کو یه معجزه همه همو غممون شده پول پول آی خدا سپیده تو گاهی تو خیابون با مشامت بوشو احساس میکنی و با یه چشم بهم زدن میری با خیالش زندگی میکنی ولی من بدبخت هنوز پیداش نکردم و عاشقشم ...................
ببخشید خیلی شورشو در اوردم من شرمنده ام خوش باشی
مرسی از نظراتت.
خوب همه غصه ها که یه بار نمیاد.کم کم میاد و کم کم میره...
منظورتو نفهمیدم از اینکه هنوز پیداش نکردی؟!!!
و اینکه این سپیده که نوشتی کیه؟!!!!!
آره حیف احساس که واسه هر کسی خرج بشه...
راستی کاش می شددر این شیشه رو بازکنی و پروانه رو رها کنی! می میرم وقتی اینا رو اینجوری می بینم )):
بیا پیشم خوشحال می شم
خوب قشنگ بود اگه می تونست پرواز کنه...
اگه...
ولی نمی تونه...
)):