صبح موقع اومدن سر کار باز هم متاسفانه چشمم به جمال نورانی همکار دلبندم منور شد!
ایشان فرمودند که بهتر است برای دیر نرسیدن با تاکسی برویم من هم قبول نمودم!
بعد از پیاده شدن از تاکسی ایشان مثل همیشه بدون توجه به حضور به بنده با گامهای بلند از من جدا شده و راهی پل شدند!
من هم در پی ایشان البته با عجله و نه با آن گامهای بلند می رفتم .چند لحظه ای نرفته بودیم که ایشان برگشته و رو به من فرموندن ساعت ۸!!! و بعد دوباره به راهشان ادامه دادند
من هم در پی ایشان بودم و البته با فاصله زیاد!
بعد از عبور از پل ایشان را دیدم که آن طرف میدان در یک تاکسی سمند نشسته اند!!من هم بی توجه به دیدن ایشان سوار اولین تاکسی کنار میدان شدم و از قضا به سرعت ۴ نفر دیگر هم سوار شدند!! و همکار عزیز تر از جانم برای ندیدن این صحنه رویشان را به پیاده رو نموده و انگار اصلا تاکسی اینجانب رادر حال عبور ندیدند!!!
بعد از پیاده شدن از تاکسی هم بدون وقفه و حتی اندکی تامل!راهی خیابان اصلی محل کارم گردیدم !!
نتیجه اینکه ایشان ۵ دقیقه بعد از من ( و البته در نهایت عصبانیت) رسیدند!
من هم انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده گفتم:
چرا اینقدر دیر رسیدی؟! مگه از من جلوتر نبودی؟!!!
ایشان هم بدون هیچ جوابی و در حال انفجار البته از کنارم گذشت!!
خوب راستش یه کم الان عذاب وجدان دارم ولی بیشتر از اون اینه که دلم خنک شد تونستم با این عزیز دلبند یکبار مثل خودش رفتار کنم!
آره حقش بود
ایول!
دستت در د نکنه روسفیدمون کردی
خوب کم پیش میاد من از این کارا بکنم
ولی واقعاحقش بود
حرکت بسیار زیبا و پسندیده بود ! گاهی لازمه ... :)
برای خواندن مطلب فوق هم که به در بسته خوردیم ... :دی
میگم این شکلکای اینجا کو ؟!!!!!!!!!!!!! به قول یکی از دوستان آدم نمیتونه احساسش رو بگه بدون شکلک که !!!!
خوب باشی...
آره خوب یه کم ادب شد
!
البته من در مورد ایشون به این نتیجه رسیدم که باید فقط اینجوری باشم چون هر چی با محبت بودم ایشون سوء استفاده فرمودن و یکی دو مورد که رفتارم بر خلاف همیشه بوده بدجوری جواب داده
نمیدونم چرا موقع نظر نوشتن شما شکلاکا نیست ولی موقع جواب دادن من هست