روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

گاهی که دلم برایت تنگ میشود


در دلم غوغا می شود و تو نیستی و


فکر میکنم


حتی اگر بودی.... مگر فرقی داشت؟!


تو کِی به داد دل تنهای من رسیدی که حالا برسی...

نظرات 4 + ارسال نظر
یگانه سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ http://180-daraje-khande.blogsky.com/

به جهنم که نیست ولش کن

منم یک تازه واردم ولی با تو خیلی فرق دارم
فقطم دارم برای تو مینویسم
خواستی بیا پیشم خواستی هم نیا فقط گفتم دعوتت کنم چون مثل تو یک ادمم

یک دختر خیابونی و کثیف به اسم یگانه ام

:(
دیگه اگه خودتم به خودت بگی کثیف که...

بابک چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ق.ظ

راستش فکر می کنم گاهی از اوقات ما هم زیاد انتظار داریم، همه ی ما آدمیم و یه جور زندگی می کنیم، همه جا دو طرف پا به پا می ایند و اینجا انگار یک نفر باید بیشتر دیگری مایه بگذارد، حتی در دوستی هم یک نفر بیشتر مایه می گذارد و دیگری سو استفاده می کند

ولی این انتظار زیادی نیست...
که اونقدری که تو بودی اونم باشه.زیاده؟

بابک پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ق.ظ

یادمان نرود آدمها ظرفیت شان اگر هم بخواهند نمی تواند برابر باشد :-)

بابک جان قضیه واقعا توقع زیاد یا برابر بودن یا هرچی که تو اسمشو میذاری نیست.
ولی از هر کی اندازه اونی که هست که میشه توقع داشت
یا شاید بهتره بگم اونی که یه روزی بوده...

no booooooody پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام من نو بادی ام بازم اومدم اگه منویادت باشه...............

دیگه بودونبودش فرقی نداره دیگه میخوام برای خودم زندگی کنم
دیگه هیچکی منو دوس نداره منم هیچکیو...............

سلااااااااااااااااااااام
کجایی تو؟
چند وقت هیچ خبری ازت نبود.
خوشحالم که نیخای فراموش کنی ولی نگو هیشکی منو دوست نداره و منم هیشکی
چون مطمئنم اینطوری نیست
همین که بعد این همه مدت دوباره اومدی اینجا و منو خوشحال کردی یعنی هم تو منو دوست داشتی هم من تو را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد