روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

خدایا...

خدا جونم

قربونت برم

میشه چند دقیقه بیام تو بغلت

اجازه میدی؟

دلم میخاد بیام تو بغلت

سرمو بذارم رو شونه اتو گریه کنم

 تو هم آروم دستاتو بکشی روی موهامو

 آرومم کنی


خدا جون میشه چند دقیقه

فقط چند دقیقه

....

نظرات 6 + ارسال نظر
لیوسا سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:48 ب.ظ http://memorialist.blogsky.com

واسه خدا آره میشه حتی نمیخواد به زبون بیاری خودش میاد وآغوششو واست باز میکنه بهاری

اره راست میگی ولی اون موقع واقعا این حسو داشتم که دوس داشتم توی بغلش باشم و گریه کنم...:)

مسعود سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ب.ظ http://www.golpayegani.blogsky.com

سلام بهار خانوم تبریک میگم ساده وزیبا مینویسی .در ضمن به نظر من اون تحظه ای که این مطلب رو مینوشتی تو بغل خدا بودید.موفق باشی .به ما هم سر بزن

سلام مرسی برای نظرت و راستش اینی که نوشته بودی کلی حس خوب بهم داد. یعنی واقعا بودم؟!!

مریم سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ب.ظ

خدا:چرا فقط چند دقیقه؟همیشه می تونی در آغوش من آروم بگیری...

مرسی خدا جونم

بابک چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ

ها؟
بیا بنده من - من همین جام :-"

خدا جونم مرسی

مرتضی چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ http://omid-e-naomid.blogsky.com/

برو حرم حضرت معصومه (س) یا امام رضا(ع) اونجا می‌تونی با خیال راحت کنار ضریح گریه کنی........

ولی من دلم خود خود خدا را می خواست...

مریم پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ق.ظ

شما یه سر بیای پیش ما بد نیستاااااااااااااااااااا

چشم چشم اومدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد