روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

تا خدا

 

"به حباب نگرانِ لبِ یک رود قسم

و به کوتاهیِ آن لحظه ی شادی که گذشت

غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند
به تنِ لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

غم که از راه رسید،
در این سینه بر او باز مکن

تا خدا یک رگ گردن باقیست

تا خدا هست به غم وعده این خانه مده..."


نظرات 2 + ارسال نظر
مرتضی جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ب.ظ http://omid-e-naomid.blogsky.com/

امیدوار شدم!!!

امیدوارم که همین طور باشه:)

بابک شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ب.ظ

:-)

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد