روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

اصلا شوخی خوبی نبود!

خدا جونم انگار شوخیت گرفته ها!!!

میشه دو تا آدم اینقدر شبیه هم باشن... 

 

 

ـــــــــــــــــــــــ 

بعدْا نوشت: اسمشو حکمت بذاری یا اتفاق ٬ مهم اینه که هیچ کدوم کارات انگار بی برنامه نیست! 

هر اتفاقی مقدمه یه اتفاق تازه تره ٬پس حتماْ باید اتفاق می افتاده !!!

 

 

 

(حالا نیاید اینجا ٬ بگید یه جمله چقدر اتفاق توشه!!)

نظرات 4 + ارسال نظر
بابک دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:44 ب.ظ

:-) نمی پرسم- خودت بگو چی شده؟

خوب من که گفتم چی شده
حالا چرا اینجوری می پرسی؟

لیوسا سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ http://memorialist.blogsky.com

چرا که نه؟

:)

مرتضی چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ب.ظ http://omid-e-naomid.blogsky.com/

این جمله هه چقدر اتفاق توشه؟!


یاد این جمله افتادم که یه پیر مرده ای همیشه می‌گفت:
«قربون خدا برم که هیچ کدوم از کار هاش به کار آدمیزاد نمی‌خوره!»

دست شما درد نکنه یعنی این جمله م در حد جمله ی اون پیرمرده بود؟!!! حالا من یه کم شکسته نفسی کردم ولی دیگه در این حدم نبود...

mani شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ

خوب اتفاقه دیگه

حتی تعداد اتفاقا هم اتفاقیس دیگه

آره؟! نداشتیم آقا مانی ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد