-
۱۸۲
یکشنبه 3 مردادماه سال 1389 09:09
حس می کنم هیچ انرژی واسه ادامه دادن ندارم حتی پاهام رمقی واسه راه رفتن نداره...
-
۱۸۱
شنبه 2 مردادماه سال 1389 13:44
خسته شدم از دست خودم ... از این همه اعتماد که جز بی اعتمادی ندیدم ! از این آدمهایی که محبت بهشون حرومه و از خودم که نمی تونم جلوی این همه نامردی سکوت نکنم کاش می تونستم اینجوری نباشم کاش...
-
وقتایی که...
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 17:38
گاهی وقتا احساس میکنی بودنت تو این دنیا یه خورده با نبودنت فرق داره اون وقتا، وقتای خوبین...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 تیرماه سال 1389 17:12
خدایا این بنده ی تو همونه که با یه اب نبات میتونی گریه هاشو به لبخند تبدیل کنی نگاش کن...
-
دل گنجیشکی!!
شنبه 26 تیرماه سال 1389 17:09
نمیدونم دل خوش بودن به چیزای کوچیک خوبه یا نه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 13:00
باورم نمیشه اینقدر راحت داره امروزمیگذره!!! هر چند اینقدر سرم به کار، گرمه که وقت فکر کردنم ندارم!!!!
-
۱۷۱
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 17:10
حتی خدا هم کاری ازش بر نمیاد وقتی تو نمیخواهی...
-
۱۶۶
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 14:52
حتی همه نبودن هات می ارزه به تمام بودن اینایی که هستن و ...
-
۱۶۴
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 09:46
وقتی تو نیستی همه نیستن نه که نیستن هستن ولی مثل تو نیستن...!!!
-
۱۶۱
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 12:26
گاهی وقتا از ته ته دلم آرزو می کنم کاش خدا یه شماره تلفن داشت بهش زنگ میزدم یا یه جایی بود میرفتم می نشستم باهاش کلی درددل می کردم اینقده دل میخاد خدایا می شنوی میخام با خود خودت حرف بزنم. بدون هیچ واسطه ای میشنوی خدایا خسته شدم اینقدر صدات کردم و ساکت نگاه کردی!!! خدایا بگو هستی
-
۱۶۰
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 10:29
خیلی سخت بود ! حس کردم یه تکه از وجودمو کندم خیلی درد داشت خیلی بغض و گریه ... ولی حالا حس می کنم باید بهش عادت کنم باید قبول کنم حالا آرومم
-
۱۵۲
شنبه 29 خردادماه سال 1389 12:25
صفحه جلوم بازه و نمیدونم از چی بنویسم؟!!! وقتی سرت پر از کلمه است و نمیتونی بنویسی...
-
۱۵۱
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 20:46
خیلی سخته چیزی را که تا دیشب بود یادگاری... صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
-
۱۵۰
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 12:48
...
-
۱۴۹
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 17:16
دلم داره می ترکه از این همه دلتنگی و بغض!
-
۱۴۸
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 14:28
کاش من پری کوچکی تنهایی را نمی شناختم کاش تو به من نمی خندیدی کاش روزگار غریبی نبود کاش تو نازنین نبودی کاش تمام خوابهایم واقعیت بود کاش این واقعیت ها همه خواب بود کاش........
-
۱۴۷
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 12:49
زندگیم بدون تو خالیه ! با همه ازدحام دور و برم حتی وقتی صداها را به زور میشه از هم تشخیص داد بدون تو.... .............. توی اون شلوغیا فقط یه جای خالی پیدا می کنم و میشینم روی زمین زانوهامو بغل می کنمو فکر می کنم که: زندگیم بدون تو چقدر خالیه!!!
-
۱۴۶
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 17:21
اون کیه که شبا واسش به جای من دلواپسی... .......... این شاید شاید تنها توجیه رفتارات باشه... بازم میگی نه؟!
-
۱۴۵
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 15:03
خیلی خنده داره بخای در مورد چیزی که نیست حرف بزنی و بخای تصمیمی بگیری براش!!!
-
۱۴۴
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 13:38
چرا همه چی توی لحظه شدن نمیشه؟! گیج شدم باید تسلیم بشم و بگم خوب حتما باید اینطوری میشد یا بجنگم و عوضش کنم؟!!!!
-
۱۴۳
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 10:01
چرا فکر میکنم با گفتن چیزی عوض میشه؟! مگه الان چیزی هست که می خواهم تمومش کنم؟!!!!
-
۱۴۲
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 16:02
تف به این زندگی که مجبورم تو را دوست نداشته باشم...!
-
۱۴۱
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 14:42
نمی دونم امروز بهترین روز زندگیمه یا بدترینش !!!!
-
۱۴۰
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 12:27
آخه چرا نمیشه؟! دیگه خسته شدم این چند روز بیشتر از همه عمرم از خودم متنفر شدم
-
۱۳۸
شنبه 22 خردادماه سال 1389 15:02
کی میگه: خانم ها بیشتر از آقایون حرف می زنن؟!!!!!!!!!!!! سه ساعته داره حرف میزنه تازه میگه: بعضی حرفا را آدم نمی تونه بزنه؟!!!!!!!!!!!!!!
-
۱۳۷
شنبه 22 خردادماه سال 1389 14:20
خوب آره تو همیشه کار داری! بازم خوبه هنوز یادت هست چشم انتظار نذاری منو و خبر بدی که نمی تونی بیای !
-
۱۳۶
شنبه 22 خردادماه سال 1389 09:11
شهامت تموم کردنش تا ندیدن چشمات توی همه وجودم فریاد می زنه... خدایای کمکم کن...
-
۱۳۵
شنبه 22 خردادماه سال 1389 09:08
و من مضطرب و دل نگران به تو گفتم که پر از تشویشم چه شود آخر کار؟!!! و تو گفتی آرام- که خدا هست کریم پاسخی نرم و لطیف که به من داد یک آرامش شیرین و عجیب
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 17:39
میگه توی بیمارستان داشتم فکر می کردم اگه دفعه دیگه بخواهم این کارو بکنم جایی از بدنم سالم نمونده که... ۲۶ تا زخم!!!!!!!!!!!! آخه تو چیکار کردی با خودت ؟؟؟؟؟؟؟؟
-
۱۳۴
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 17:29
جهنم نیازی به آتش ندارد... نبودن تو کافیست...