از راه که می رسم روی تختم دراز می کشم
اشک ها یکی یکی از گوشه چشمام سرازیر میشه و فکر می کنم به ...
اشک ها میاد و گردنم خیس میشه و فکر می کنم به...
به خودم اجازه نمیدم فکرم ادامه پیدا کنه ولی جلوی اشکامو دیگه نمی تونم بگیرم...
و این قصه هر روز تکرار میشه ...
و تو ...
خیلی دور تر از من داری لبخند میزنی به زندگی جدیدت...