روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

از راه که می رسم روی تختم دراز می کشم 

اشک ها یکی یکی از گوشه چشمام سرازیر میشه و فکر می کنم به ... 

اشک ها میاد و گردنم خیس میشه و فکر می کنم به... 

به خودم اجازه نمیدم فکرم ادامه پیدا کنه ولی جلوی اشکامو دیگه نمی تونم بگیرم... 

و این قصه هر روز تکرار میشه ...

 و تو ... 

 

 

 

خیلی دور تر از من داری لبخند میزنی به زندگی جدیدت... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد