روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

انتظار

و هر روز تکرار می شود


انتظار دیدن یک منتظر ...


ولی ...

تصویر آخر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دیدار گذشته ها...

دنیا خیلی خیلی کوچیکه 

خیلی کوچیکتر از اونی که فکرشو می کنی 

از هر طرفش که می چرخی٬ آدمهایی را می بینی که توی گذشته بودن و حالا جوری باهاشون روبرو میشی که انگار توی یه دور تسلسل افتادی که نمیشه ازش فرار کرد ...

با خودت بجنگ!!

وقتی میدونی باید چیکار کنی تا حل بشه 

ولی نمی تونی 

....

معصومیت کودکی

سرگرم گوشیم بودم ولی با شیرین زبونی هاش دل مامانشو آب میکرد ٬ اونم چند لحظه یه بار خم می شد و لباشو می بوسید 

بالاخره سرم و أوردم بالا و آروم با انگشتم گونه نرمشو نوازش کردم سرشو که به طرف من برگردوند ... 

دلم هری ریخت پایین 

یه دختر ملوس که .... 

عقب مونده ذهنی بود 

با اون چشمای معصومش که به خاطر مشکلش٬ حالت طبیعی نداشت و یه لبخند قشنگ و دوست داشتنی نگام کرد  

تا آخر مسیر هر وقت اروم لپشو نوازش میکردم همون لبخند تکرار می شد با معصومیت قشنگی که دلتو می سوزند...