روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

مامانی دوستت دارم

دیروز وقتی دوستمو که 7 ساله مادرشو از دست داده و چهره پر از غمش و بی همزبون موندنش میون برادر و پدریو که با رفتاراشون عذابش میدن و دیدم

 بعد از اینکه سعی کردم  با حرفام بهش انرژی بدم 

 دیدم که اوضاع روحیش داغونتر از اونیه که حتی بتونم سعی کنم باهاش همدردی کنم

چیزی که مطمئنم نمی تونم توش دووم بیارم...

از راه که رسیدم مامانو بغل کردم و چه حس ارامش قشنگی ...

فکر کردم چه خوبه که این همه آرامش توی بغل کسی که عاشقته داری

که گاهی فراموش می کنی  این یکی از بزرگترین نعمتهایی که داری... 

چیزی که لیلا خیلی وقته دیگه نمی تونه حسش کنه حتی وقتی چند هفته یه بار باید سر قبر مادری بره که خیلی زود ترکش کرده و هیچ جا دیگه نمیتونه ارامش اون آغوشو حس کنه