روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

8-90

نمیدانم چرا بعضاً آدم‌ها از گذشته‌ی یکدیگر فرار می‌کنند، چرا وقتی رابطه‌ای جدی می‌شود نمی‌خواهند بدانند چه کسانی لحظه‌های تو را شریک بودند، از عمد نمی‌خواهند، شاید چون اذیت می‌شوند، حسودی می‌کنند-همان غیرت منظورم است-نمی‌توانند کس دیگری را کنار تو حتی تصور کنند، آنها فقط تو را دوست دارند بی آنکه بدانند چه اتفاقاتی تو را دوست‌داشتنی کرده. آنها نمی‌دانند گذشته‌ای را که آدم‌های رنگارنگ هر کدام تاثیری بر شخصیت و وجودِ تو گذاشته و از تو آدمی ساخته‌اند که حالا کامل‌تر و پخته‌تر شده. آنها نمی‌دانند که گذشته‌ی هر کس آینده‌ی او را می‌سازد، آنها ندیده‌اند سختی‌های تو را، خوشی‌هایت را. آنها ندیده‌اند شکستن‌ها، دوست داشتن‌ها، نشدن‌ها، نتوانستن‌ها را، آنها نمی‌خواهند ببینند یادگرفتن‌هایت را، خودسازی‌ها را، صبور بودن‌ها را. آنها نمی‌دانند همه این سال‌ها چه بر سرِ تو آمده. آنها فقط دوست دارند. آنها نمی‌دانند تحمل سختی‌هایی که برای سنِ تو بزرگ بودند، نرسیدن به کسی که آرزوی بودنش را داشتی، ترک کردن‌ها، خیانت‌ها، رو پا شدن‌ها به این آسانی‌ها نبوده. آنها فقط می‌خواهند مالکِ تو باشند، آنها فقط می‌خواهند از این به بعدِ تو مالِ آنها باشد. معتقدم که کسی باید باشد که تو را از پایه و اساس دوست بدارد.  

 

               www.noonmiim.com                                                                                           

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:32 ب.ظ http://shomaleman.blogfa.com

این پستم مثل همه ی پستات فوق العاده بود.بهار همچین به دل آدم می شینی با مهربونیات که انگار فقط دو تا بال کم داری تا فرشته شدن...

فدات شم عزیزم.تو هم اینقد از من تعریف می کنی واقعا الان رو ابرام

مریم دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ

آسه آسه حرفی
سایه سایه سرودی
راهی..رودی..رویایی...
تو همراهت کبریت آورده‌ای؟
ممکن است دیر برگردیم!
خاموشیِ اشیاء
سایه روشنِ حروف
کوله پشتیِ سنگین
صخره‌های بلند و بادِ آن بالا
و شبِ احتمالِ یک اتفاق...!
بو بکش!
بوی گرگ و رود و گریه می‌آید
باید بارانی پا به زا باشد...
آسه آسه بیا
سایه به سایه می‌رویم
بعد برمی‌گردیم
پیش از شبِ کاملِ احتمال
احتمالِ تاریکی هوا
یکی دو درصدِ گمشدن از دریاست.
ممکن است دیر برگردیم
حواس‌ات باشد!
دیر برگشتیم
تو نبودی
راه دور بود
تو نبودی
رود بی‌قرار بود
تو نبودی
و رویای ناتمامِ ترانه‌ای که هنوز...

مرسی مریم جان. با اجازه ات میذارم برای پست بعدی :)

mani سه‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ

مثل اینکه حرف دلتو زدن

اوهوم. دقیقا
مگه تو مخالفی؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد