دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...
دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...
شیرین بهانه بود ؛
فرهاد تیشه می زند
تا نشنود
صدای مردمانی را
که درگوشش میخاندند
.
.
.
.
.
.
.
.
دوستت ندارد !
من
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1391 ساعت 07:43 ب.ظ
فرهاد خنگ بود به جای ک.ه کندن بیشتر باس هوای شیرین و داشت . شیرین بیستون نمی خواست عشق می خواست همین
:) خیلی قشنگ بود