اینجا را دوست ندارم(محل کار جدیدمو)
اونجا هم که بودم حضور خاطراتت دیونه ام می کرد ...
......
هیچ کدوم قابل تحمل نیست...
چیه لعنتی؟!!
دلت تنگ شده؟ !!!
دست از سرم بردار...
بذار بتونم فراموش کنم
می تونستی زنگ نزنی !مگه نه؟
ولی زدی...
بذار برم و رفتنتو فراموش کنم...
تو رفتی
ولی هنوز یه چیزایی هست
یه درد سنگین توی این حجم استخوانی قفسه ی سینه ام ...
کلی خاطره ...
پلاکی که حتی حاضر نیستم شکسته اشو از روی قلبم جدا کنم....
و
یه دنیا بی اعتمادی و حسرت...