روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

۱۸۲

حس می کنم هیچ انرژی واسه ادامه دادن ندارم 

حتی پاهام رمقی واسه راه رفتن نداره...

۱۸۱

خسته شدم از دست خودم ...

از این همه اعتماد که جز بی اعتمادی ندیدم ! 

از این آدمهایی که محبت بهشون حرومه 

و از خودم که نمی تونم جلوی این همه نامردی سکوت نکنم 

کاش می تونستم اینجوری نباشم 

کاش...