روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

روزنه

دلم فریاد می خواهد،ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب...

شبانه نوشت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

هوا گرفته بود و باران میبارید  

 

کودکی اهسته گفت  :  

 

خدا گریه نکن درست میشه...

گنجشکی را می شناسم 

که عاشق مترسک شده 

چون از این شاخه به آن شاخه پریدن 

 خسته است...

وقتی هیچکس و هیچ چیز نمی تونه خوشحالت کنه... 

 

 

 

الان از اون وقتاست  

 

( فک کنم تکراری بود.مگه نه؟ )

 

 

ـــــــــــــــــــــــــ 

ولی شاید بهتره بگم:  

وقتی هیچکس و هیچ چیز نیست که خوشحالت کنه... 

دلم می خواست ادمی بود که ارزش تلاش برای موندن را داشت 

ولی نمی بینمش! نیست! 

ـــــــــــــــــــــــــ

اون یکبار هم یه اشتباه بود  

ـــــــــــــــــــــــ

هیشکی اینقدر ارزش نداره 

هیشکی...