یادها رفتند و ما هم می رویم کی پر کاهی بماند در خیال بادها ...
گاه شعری، یادی، خیالی....
در لابه لای حصارِ بلند این واژه های بی پنجره
من از صرف فعل ِ بودن به نرسیدن به نخواستن رسیده ام...
پرسید: کدام راه نزدیکتر است...
پرسیدم: به کجا؟
گفت: به خلوتگه دوست...
گفتم: تو مگر فاصله ای می بینی بین دل و آنکس که دلت منزلگه اوست...